بود!
نيست!
گاه فاصلهي زماني بين ايندو جريان- بودن و نيستن- آنقدر كوتاه است كه بسختي ميتوان پذيرفت كه ايندو مربوط به دو مقطع زماني هستند.
تصور كن دو جمله با اين دو فعل را كه نهاد آنها، نام يك آشنا باشد!
خيلي سخت است! خيلي سخت…
متأسفانه يا خوشبختانه، “
از كسي نميپرسند
چه هنگام ميتواند خدانگهدار بگويد،
از عادات انسانيش نميپرسند،
از خويشتنش نميپرسند.
زماني به ناگاه، بايد با آن روي در روي درآيد،
تاب آرد،
بپذيرد
وداع را،
درد مرگ را،
فروريختن را. ”
و ما هم بايد بپذيريم…
ميترسم!
بدون آرزو نميتوان زندگي كرد؛ ولي…
ولي از اينهمه آرزو هم ميترسم…
نيست!
گاه فاصلهي زماني بين ايندو جريان- بودن و نيستن- آنقدر كوتاه است كه بسختي ميتوان پذيرفت كه ايندو مربوط به دو مقطع زماني هستند.
تصور كن دو جمله با اين دو فعل را كه نهاد آنها، نام يك آشنا باشد!
خيلي سخت است! خيلي سخت…
متأسفانه يا خوشبختانه، “
از كسي نميپرسند
چه هنگام ميتواند خدانگهدار بگويد،
از عادات انسانيش نميپرسند،
از خويشتنش نميپرسند.
زماني به ناگاه، بايد با آن روي در روي درآيد،
تاب آرد،
بپذيرد
وداع را،
درد مرگ را،
فروريختن را. ”
و ما هم بايد بپذيريم…
ميترسم!
بدون آرزو نميتوان زندگي كرد؛ ولي…
ولي از اينهمه آرزو هم ميترسم…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر