۱۳۸۳ آذر ۲۸, شنبه

پاییز! ای...

در آخرين روزهاي اين پاييز پريشان، در ميان درختاني كه دست سرد باد جامه از تنشان به در برده، حضور درختاني كه برگهاي سرخ و زرد خود را بدشواري حفظ كرده‌اند، غريبانه مي‌نمايد. چنان بسختي مقاومت مي‌كنند كه گويي از عريان شدن ابا دارند؛ چنان زرد رو شده‌اند كه گويي عشقشان را رو به زوال مي‌بينند؛ چنان سرخ‌رو شده‌اند كه گويي از اينكه اين‌گونه بازيچه‌ي دست باد شده‌اند، كه غرورشان اينچنين شكسته‌است، از اينكه معشوق اينگونه‌شان ببيند، شرمسارند…

زمستان در راه است، و بايد خواب را دريابند، خواب را دريابند و شكوفايي گل‌هاي اميدشان را در خواب ببينند؛ خواب شيريني است، و تعبير سبز آن در لحظه‌ي بيداري بسي شيرين‌تر…

هیچ نظری موجود نیست: