۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

از نوشتن...

وقتی این وبلاگ را راه انداختم که وبلاگ‌نویسی رو به فراگیر شدن گذاشته بود. پرشین بلاگ و بلاگ اسکای به فارسی‌زبانان خدمات وبلاگی ارائه می‌دادند و در بلاگ اسپات با اضافه کردن دوخط کد امکان فارسی نوشتن فراهم می‌شد. گمانم سه سالی از افتتاح اولین وبلاگ فارسی می‌گذشت که من هم به تبع برخی دوستانم شروع به نوشتن کردم. 

قبل از اینجا در بلاگ اسکای وبلاگی داشتم با عنوان «آه». آه را از قصه آه زنده‌یاد صمد بهرنگی وام گرفته بودم. چند ماهی «آه کشیدم» و بعد به اینجا آمدم. نزدیک شش سال از آن روز می‌گذرد و من این مدت را بیشتر به ننوشتن سپری کرده‌ام. 

نوشتن حرفه من نیست، و من زمانی به نوشتن تمایل پیدا می‌کنم که غمگین باشم یا بسیار شاد. وقتی غمگین باشم، می‌نویسم و نوشتن تسکین‌دهنده است:نوشتن کمک می‌کند که افکار پراکنده آدمی دسته‌بندی شوند و دردهای درون مثل زخمی که دلمه می‌بندد رو به بهبود بگذارند. وقتی شاد باشم، می‌نویسم چرا که در درون خود نیازی دارم به تقسیم دانش و احساسات خوشایند با دیگران. 

انسان موجودی اجتماعی است ، و شکل‌گیری اجتماع بر ارتباطات انسانی نهفته است. ابداع کلمه، نخستین گام انسان در ایجاد زیرساخت‌های فن‌آوری ارتباطات است. 

کلمات مرهم اند، که با آنها احساسات خود را بیان می‌کنیم. 

کلمات ارزشمند اند، که ابزار بیان و انتقال دانش هستند. گویندگان کلمات می‌میرند اما کلماتشان می‌مانند. نوشتن، دانش را در طول زمان جاودانه کرده‌است و می‌کند. 

«جاودانگی» --چیزی که بشر زمان و انرژی گزافی را صرف به دست آوردن آن کرده‌است-- در مقابل «فراموشی» و «نابودی» قرار دارد. آنان که نوشته اند و آنها که درباره‌شان نوشته شده‌است، جاودان‌ترین اند.   

تا! نگویی سخنوران مردند
سربه آب سخن فروبردند

چون بری نام هر که را خواهی 
سر برآرد ز آب چون ماهی

یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است، آن دگرهمه باد است

رودکی

در کنار جستجوی جاودانگی، آدمی همواره سودای قدرت در سر داشته‌است و به باور من قدرتمدی با جاودانگی در تعارض است.  هر چه از پنهان‌تر از چشمها قدرتمندتر، و هر چه دورتر از کلمات، نهان‌تر. به باور من تاریخ از نامهای بسیاری از قدرتمندان دانا عاری است و همواره بوده‌اند کسانی که جنون شهرت آنها را به بازی‌کردن نقش قدرتمندان واداشته است گرچه در درون بسیار ضعیف بوده‌‌اند. و جبارین نادان خود را جاوانه می‌پندارند، گرچه با سد کردن جریان آزاد اطلاعات ناخودآگاه خلاف این هدف خود گام برمی‌دارند.  

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

از شعر

شعر وسیله بیان احساس است و آدمیان سودای بیان دارند. 

جوانتر که بودم بسیار شعر می‌خواندم، ولی مدتی است که نمی‌توانم مانند قبل با شعرهای شاعرانی که دوست می‌دارم ارتباط برقرار کنم. عجیب نیست، زندگیم کم و بیش شکل گرفته است و ذهن من دیگر با محتوای شعرها هماهنگ نیست. دیگر عشق دردناک فروغ را احساس نمی‌کنم؛ دیگر اشتیاق پرحرارت شاملو را در خود نمی‌یابم؛ دیگر هراس هستی سوز نصرت رحمانی، مرا تکان نمی‌دهد؛ و دیگر با هارمونی سهراب همگام نمی‌شوم...البته همچنان از اشعار حماسی شاملو و سیاوش کسرایی ونیز غزلیات سایه و سیمین بانو  لذت می‌برم.

کمی خودپسندانه می‌نماید، ولی احساس می‌کنم که حرفی برای گفتن دارم و احساسی برای بیان کردن. پس به سراغ شعر رفتم و این بار نه برای خواندن که برای گفتن. گرچه قدرت بیان شعر سپید را بیشتر از شعر وزین می‌دانم، رقص محتوا با موسیقی کلمات برایم وسوسه‌گر است. در عین حال به تجربه شخصی قول برخی کارشناسان راپذیرفته‌ام که کسی که نتواند شعر وزین بگوید، نمی‌تواند شعر سپید هم بگوید. 

تا به امروز، من استعداد خاصی در بیان وزین بروز نداده‌ام، پس غریب نیست که برایم دشوار باشد که افکار و احساساتم را سوار کلمات موزون کنم. این دشواری مرا به تفکر درباره ساختار ذهنی شاعران واداشت.

به باور من ذهن یک شاعر- کسی که استعداد شعر گفتن دارد یا کسی که شعر ساختن را به تمرین آموخته است، این توانایی را دارد که در ابتدای ساختن جمله از پایان جمله خود آگاه باشد و در واقع قبل از بیان محتوا، کلمات خود را بداند. گویا مغز این افراد داری نوعی مدارهای پیش‌خوردی (feed forward) است که در مغز دیگران موجود نیست. من فکر می‌کنم ادعای من با روشهای عصب‌شناسی قابل اثبات است.

به نظر من این مدارهای پیش‌خوردی یا به حکم ژن‌ها در مغز وجود دارند و یا با تمرین ایجاد می‌شوند و با توجه به مکانیسم یادگیری،‌ اینکه کسی با تمرین بتواند قدرت یک شاعر ذاتی را به دست آورد،‌ چندان بعید نیست.

راستی، آیا می‌شود ساختار کلامی جدیدی ایجاد کرد؟

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

شاد بودن

شادی چیزی است که همه آدمیان خواهان آن هستند. و غم حس همیشه غریبی است که همگان بسیارش تجربه می‌کنند ولی هرگز به آن عادت نمی‌کنند، بلكه به هر دري می‌زنند تا از آن خلاصي يابند! به گمانم ناخوشایندی غم به ناشناس ماندنش منجر شده است. ما آدمیان چنان از غم بیزاریم که چون به سراغمان می‌آید، یا به نبرد برمی‌خیزیم، یا به گریز پا می‌نهیم، یا تسلیم محض می‌شویم. کم پیش می‌آید که به شناختنش همت کنیم.


به باور من شاد بودن جز با شناخت غم حاصل نمی‌شود. در زندگی روزمره اتفاقات بسیاری روی می‌دهد که ما را غمگین می‌کند و جالب اینجاست که یک رویداد واحد در دو مختصات زمانی-مکانی مختلف می‌تواند به احساسات مختلفی منجر شود. برای مثال، ممکن است دیدار یک آشنا، یک روز شادی به بار بیاورد و روز ديگر غم.


منظور من از شناخت غم، نه شناختن غم به عنوان يك مفهوم انتزاعي است. منظور من از شناختن غم، شناختن از دید من شناخت غمگین بودن خود است. این است که بدانیم وقتی غمگینیم ضربان قلبمان چه شدتی دارد، فشار خونمان در چه سطحی است، وضعیت تنفسی‌مان چطور است، دمای بدنمان چگونه است، احساس سرما یا گرما داریم یا نه، رنگ پوستمان چطور است، آیا زیر ناخن‌هایمان به کبودی می زند، آیا...
و نیز باید بدانیم که در هنگامه‌ی غمگینی چه در سر ما می‌گذرد: به گذشته می‌اندیشیم یا به حال یا به آینده، به خود فکر می‌کنیم یا به دیگران.

واكنش طبيعي آدمي به برخي از رويدادهاي روزانه زندگي، احساس غم است. غمي كه بسته به شرايط شديد يا ملايم است. مثلاً ميزان اندوه ناشي از فقدان عزيز به ميزان نزديكي و علاقه فرد داغ ديده به عزيز از دست رفته بستگي دارد. واكنش طبيعي به شكست، درجه اي از غم درمدتي محدود است.

 ذهن ما سرچشمه افكار گوناگون است و برخي افكار زاينده اندوه. چنين غمهايي يا از گذشته خود ما ريشه می‌گیرند یا واکنشی هستند به اكنون ديگران. هر شكست تازه اي در زندگي آدمي مي تواند به مجموعه خاطرات خواستن ها و نتوانستن ها بپيوندد و لحظاتي از غم را رقم بزند؛ هر چه اين مجموعه بزرگتر شود، اين لحظات غمبار طولاني ترمی‌شوند. حتي ياد شادي هاي گذشته مايه غم مضاعف است آنگاه كه امروز خود را اندوهبار ببينيم. و نيازي به توضيح ندارد كه مقايسه خويشتن خود با ديگران، اگر با مقابل هم قرار دادن نقاط ضعف خود و نقاط قوت ديگران انجام شود، توليد كننده غم است. اگر لازم باشد كه افراد با هم مقايسه شوند، خوب است كه معيارهاي مقايسه با دقت انتخاب شوند. مثلاً، اگر يك دانشجوي بيست ساله، ثروت خود را با يك پزشك شصت ساله مقايسه كند، غمگين می‌شود.

با تمام اين حرفها، زمانهايي هم هست كه غم در دل ما خانه می‌كند، چون فشار هوا پايين است و اين باعث كم شدن اكسيژن خون و به تبع آن اكسيژن ارسالي به سلول هاي مغز می‌شود و فعاليت سلول هاي مغز را كاهش می‌دهد؛ يا هوا گرم است و مايعات كافي به بدن نرسيده است و فشار خون پايين می‌آيد و خون كافي به مغز نمی‌رسد و اين اندوه می‌زايد.

حتي، اندكي اندوه در برخي افراد توليد اضطراب می‌كند و اين اضطراب، اندوه را بيشتر می‌كند و اين نوعي چرخه معيوب به وجود می‌آورد كه بيرون آمدن از آن می‌تواند دشوار باشد. اينجاست كه بايد از شناخت خود بهره بگيريم تا ارزيابي درستي از خود و شرايط اطراف خود به دست بياوريم و واكنش هاي خود را تصحيح كنيم.

شناخت غم و در كل شناخت احساسات به ما كمك مي كند كه فرد متعادلي باشيم، يعني در مقابل رويدادهاي روزمره برخورد مناسبي داشته باشيم، از خودمان توقع نابجا نداشته باشيم، در ارتباط با انسان ها معقول عمل كنيم و در شغل خود كارايي مناسب داشته باشيم.

پي نوشت: سارا نوشته است: "میدونی گاهی خارج شدن از او چرخه معیوب خیلی سخته در واقع انگار یک تلنگر درست و حسابی لازمه که بشه ازش دراومد و یا یک سری اهداف بزرگ و متفاوت از انگیزه های چرخه بتونن مسیر آدم رو عوض کنن". من فكر مي كنم اين يكي از آن "الگوهاي فكري" ضد شادي رايج است. ما خواهان هدف بزرگ و متفاوت هستيم، در حاليكه نه از بزرگ تعريفي داريم و نه از متفاوت. متفاوت با چه چيزي؟ با چه كسي؟ آيا اين همان مقايسه زندگي خود با ديگران نيست كه خود را به "هدف متفاوت" والايش داده است؟ چه هدفي بزرگ تر از خود زندگي است؟ چه چيزي بالاتر از شادي واقعي است؟ هر كدام از ما در صورتي مي توانيم ديگران را دوست داشته باشيم، كه اول خودمان را دوست داشته باشيم. ما در صورتي مي توانيم گرهي از مشكلات جامعه بگشاييم كه خودمان پر از گره نباشيم. جستجوي هدف بزرگ و متفاوت گريزگاهي است كه ذهن ما براي اجتناب از مواجهه با خود واقعي ما مي يايد. براي شاد شدن بايد خود را با همه خوبيها و بدي هايمان بشناسيم و دوست بداريم. آدميزاده مجموعه اي است از دانايي و ناداني، مهرباني و حسادت، آرامش و خشم، عشق و شهوت، معنويت و حرص و بسياري اضداد ديگر، و با اين همه دوست داشتني است. خود را و ديگران را مي توانيم با آغوش باز بپذيريم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

...

دلي پر ز راز
آرزوي دراز

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

...

شکوفه های ماگنولیا به ريزش خود ادامه مي دهند
...
دو سال گذشته است
از ‍پایان ترس نبودنت
از شروع فراموشی بودنت

دیگر از نبودنت نمی ترسم
دیگر از نبودن هیچ کس نمی ترسم
پرواز در خاطر من است


۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

...

تگرگ،
رگبار ذرات مرگ
...
مرگ،
سقوط يك برگ

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

...

مرگ پایان کبوتر نیست؟

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

چگونه دانش آموز خوبي شويم؟

2- مجله يادگيري و عادات مطالعه مؤثر

تئودور روزولت: بهترين هديه‌اي كه زندگي به ما پيشكش مي‌كند فرصت سخت تلاش كردن در كاري است كه ارزش سخت‌كوشي دارد.
موفقيت درتحصيل ارزش سخت‌كوشي دارد.

گرچه نمي‌توان تأثير استعداد ذاتي در يادگيري را انكار كرد، ولي موفقيت در تحصيل مادرزادي نيست. در واقع، بايد گفت آنچه به موفقيت واقعي منجر مي‌شود به كار گيري روش مناسب مطالعه و كوشش مستمر و البته رعايت نظم است.

براي ارزيابي روش مطالعه خود بايد به اين سؤال مهمي پاسخ دهيم: آيا روش مطالعه كردن من به يادگيري من منجر مي‌شود؟ آيا اين روش به من كمك مي‌كند كه مطالب جديد را به مطالب قبلي متصل كنم؟

در اين نوشتار رويكردي را براي مطالعه معرفي مي كنيم كه تحت عنوان مجله يادگيري (Learning Journal) معروف است. مجله يادگيري شامل سه مرحله است:
  1. قبل از شركت در كلاس درس: مطالعه و يادداشت برداري
  2. در كلاس درس: يادداشت برداري
  3. پس از پايان كلاس: مطالعه و آماده شدن براي امتحان

خوب است قبل از انجام هر كاري خود را براي آن آماده كنيم. براي هر درس، كتابي در شروع دوره تحصيلي معرفي مي‌شود و معمولاً، در اولين جلسه كلاس درس زمانبندي تدريس در طول دوره(نيمسال يا سال تحصيلي) ارائه مي‌شود. پس نوعاً دانش‌آموز مي‌داند كه در هر جلسه، كدام فصل و كدام صفحات قرار است تدريس شود.

براي اجراي روش مجله يادگيري، به يك دسته كاغذ كلاسور و يك كلاسور براي نگهداري كاغذها نياز داريم. بسته به شرايط، به هر صفحه يا فصل كتاب يك ورق كلاسور اختصاص مي‌دهيم. روي اول هر برگه را با خطي مستقيم از بالا به پايين به دو نيم تقسيم مي‌كنيم.

  1. قبل از رفتن به كلاس، مبحثي كه در كلاس تدريس خواهد شد را مطالعه كنيد و با خودكار قرمز در سمت راست رويه اول ورق كاغذي كه به آن مبحث اختصاص داده ايد، يادداشت برداري كنيد (اگر به زبان انگليسي يادداشت‌برداري مي‌كنيد، در سمت چپ يادداشت برداري كنيد). خوب است كه قبل از شروع يادداشت برداري، تاريخ روز و شماره و عنوان مبحث مورد مطالعه را درج كنيد. اين پيش‌خواني شما را براي فهم كامل مطالب مورد نياز آماده مي‌كند.
  2. در كلاس درس، از سمت ديگر صفحه (چپ براي زبان فارسي و راست براي زبان انگليسي) و خودكار آبي يا مشكي استفاده كنيد. تاريخ و جزييات مهم را درج كنيد. مثلاً اگر درس بيش از يك مدرس دارد، نام مدرس آن مبحث را بنويسيد. مطالبي كه مدرس ارائه مي‌كند كه در دو گروه قرار دارند: اطلاعات تطبيقي و اطلاعات جديد. اطلاعات تطبيقي، در واقع مطالبي هستند كه در كتاب درسي بيان شده‌اند و اطلاعات جديد، مطالبي مرتبط با موضوع هستند كه در كتاب درسي آورده نشده‌اند و معلم صلاح مي‌داند كه آنها را به شما ارائه دهد. شما پيش از كلاس كتاب را مطالعه كرده ايد و اطلاعات تطبيقي و جديد را به راحتي تشخيص مي‌دهيد، پس لازم نيست همه چيز را بنويسيد: اطلاعات تطبيقي را در بين يادداشتهاي پيش از كلاس خود يا در كتاب درسي علامت بزنيد. اطلاعات جديد را به دقت بنويسيد. بعد از كلاس از پشت ورقه‌هاي يادداشت برداري خود و رنگ سبز استفاده كنيد، آنچه خوانده‌ايد و شنيده‌ايد را مرور كنيد و براي خود بنويسيد كه چطور اطلاعات جديد را به اطلاعات قديم متصل كنيد.
و اما، چند نكته درباره عادات مطالعه مؤثر:
  • وقتي تمرين داريد آن را انجام دهيد!
  • مناسب‌ترين وقت مطالعه زماني است كه خسته نباشيد و بتوانيد تمركز كنيد: عصر، سرشب يا صبح زود.
  • در سكوت درس بخوانيد و در روشنايي مناسب.
  • در تختخواب درس نخوانيد!
  • منابع لازم براي مطالعه خود را فراهم كنيد: اگر براي حل تمرين‌هايتان به لغت نامه يا ماشين حساب نياز داريد، آنها را نزديك خود قرار دهيد.
  • دشوارترين تمرين را اول انجام دهيد و مشكل‌ترين درس را اول مطالعه كنيد.
  • بيشتر از 15 دقيقه مداوم مطالعه نكنيد. به بيان ديگر بين هر 15 دقيقه مطالعه اندكي استراحت كنيد: قدمي بزنيد، آبي بنوشيد يا هوايي بخوريد.

ادامه دارد...