۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

ذهني كه خود را بازيافت

"ذهني كه خود را بازيافت"، ترجمه دكتر مهدي ثرياست از كتاب “A Mind That Found Itself”، نوشته Clifford Whittingham Beers. نويسنده كتاب به قصد روشنگري به شرح روزهاي بيماري خود پرداخته است. او در حال به پايان بردن تحصيلاتش در دانشگاه ييل بود كه با مرگ ناگهاني برادرش در اثر تومور مغزي مواجه شد واز اين واقعه چنان متأثرگشت كه بناگاه خود را بيمار احساس كرد و هر لحظه منتطر بود كه چون برادرش بميرد. گرچه او در آن زمان روزهاي سختي را در ييل گذراند، نهايتاً در سال 1897 با نتيجه‌اي خوب فارغ‌التحصيل و وارد بازار كار شد. او آن ترس كهنه‌اي را كه از مرگ برادر در وجودش ريشه دوانده بود، همچنان با خود داشت و در سال 1900 پس از سپري كردن يك آنفلونزاي سخت و طولاني، ناگهان در هم شكست. اختلال دوقطبي (شيدايي-افسردگي) او با يك افسردگي فلج‌كننده كه دو سال به طول انجاميد، آغاز و بعد از يك سال شيدايي ويرانگر به پايان رسيد. او حالات افسردگي و شيدايي را به شديدترين صورت تجربه مي‌كند، به گونه‌اي كه در دوران افسردگي از ترك تختخواب ناتوان است و در دوران شيدايي چنان سرشار از انرژي است كه هيچكس را ياراي مهار او نيست. او دائماً بلندپروازانه مي‌انديشد و در تلاش است كه آناً به آرزوهايش –هرچند نامعقول—جامه عمل بپوشاند. اين انرژي مهارنشدني او گرچه گاه به گاه به زد و خورد و نتيجتاً تنبيه‌هاي شديد منجر مي‌شود، ولي به ايجاد تعداد بسيار زيادي ايده، نوشته و نقاشي مي‌انجامد. او كه در تمام مدت به سر بردنش در بيمارستان‌هاي رواني، از شرايط بيمارستان و وضعيت حاكم بر بيماران –وضعيت دردناك آنها در فيلم One Flew over the Cuckoo’s Nest –كه در فارسي با عنوان فارسي آن "ديوانه از قفس پريد" است، به خوبي نمايش داده شده است—به شدت رنج مي برد، تصميم مي‌گيرد پس از بهبود و برگشت به جمع انسانهاي عادي، براي بيماران رواني كاري بكند.
او در سال 1903 از بيمارستان رواني مرخص مي‌شود و بعد از اينكه در اجتماع انسان‌هاي عادي جايگاه خود را پيدا كرد براي تحقق بخشيدن به آرزوي ديرينش اقدام كرد.

او براي عملي كردن تصميم خود، ابتدا به نوشتن كتاب "ذهني كه خود را بازيافت" مبادرت مي‌كند و بعد از اينكه كتاب تأثيرگذارش توجه اذهان عمومي را به خود جلب ي‌كند، با كمك‌ مالي مقامات وقت اقدام به تأسيس موسسه ملي سلامت رواني آمريكا مي‌كند كه تا امروز به بيماران رواني بسياري ياري رسانده است.

روحش شاد باد.

خواندن كتاب "ذهني كه خود را بازيافت" را به همه آنان كه آرزوهاي بزرگ در سر دارند و اميدهاي كوچك در دل، توصيه مي‌كنم.

۱۳۸۶ خرداد ۶, یکشنبه

زندگي عاقلانه

كتاب "زندگي عاقلانه" ترجمه‌اي است از كتاب "A New Guide to Rational Living" كه توسط Albert Ellis و Robert Harper نوشته شده است. مهرداد فيروزبخت اين كتاب را به فارسي ترجمه كرده است و انتشارات رشد آن را منتشر كرده است.
آلبرت اليس، مبدع روان‌درماني منطقي- هيجاني، افكار غيرعاقلانه را عامل هيجانات نابهنجار مي‌داند و معتقد است كه با اصلاح تفكر مي‌توان به اصلاح خلقيات پرداخت.
در كتاب زندگي عاقلانه، نويسندگان هيجانات منفي، مانند خشم، اضطراب و افسردگي، را ناشي از ده طرز فكر غيرعاقلانه زير عنوان مي‌كنند:
1. بايد تأييد و محبت ديگران را جلب كنم. ديگران بايد كارهاي مرا دوست بدارند و مرا بپذيرند.
2. هميشه بايد عملكرد خوب و موفقيت‌آميزي داشته باشم. بايد ثابت كنم كه آدم با كفايت، شايسته و موفقي هستم. حداقل بايد ثابت كنم كه در بعضي زمينه‌ها آدم با كفايت و باهوشي هستم.
3. بعضي انسان‌ها بد، پست و شريرند و به خاطر گناهانشان لايق سرزنش و تنبيه‌اند. وقتي مردم رفتارهاي آزاردهنده و ناعادلانه‌اي دارند، بايد آنها را سرزنش كرد و به آنها لعنت فرستاد و آنها را اشخاص بد و شرير و پستي دانست.
4. اگر كارها درست پيش نروند، وحشتناك، هولناك و افتضاح خواهد شد. وقتي به شدت ناكام مي‌شوي يا در حق تو بي‌عدالتي مي‌شود و طردت مي‌كنند، بايد احساس كني خيلي افتضاح شده و فاجعه هولناكي رخ داده‌است.
5. منشأ بدبختي‌هاي انسان در بيرون از اوست و ما كنترلي بر افسردگي‌ها و تأثراتمان نداريم. احساس بدبختي من ناشي از فشارهاي بيروني است و من كنترل كمي بر روي احساساتم دارم.
6. بايد با هر چيزي كه خطرناك و ترسناك به نظر مي‌رسد، مشغوليات ذهني پيدا كرد و در مورد آن مضطرب شد.
7. آسان‌ترين راه اين است كه از روبرو شدن با مشكلات زندگي اجتناب كنيم و از زير بار مسؤوليت‌ها شانه خالي كنيم و سعي نكنيم دنبال خويشتنداري باشيم كه البته پاداش‌دهنده‌تر است.
8. گذشته شما بسيار مهم است و هر چه كه در گذشته بر شما تأثير زيادي گذاشته است، حالا نيز حتماً بر احساسات و رفتار كنوني شما تأثير مي‌گذارد و هميشه تأثيرش را حفظ مي‌كند.
9. مردم و اشيا بايد اصلاح شوند و اگر نتوان براي حقايق تلخ زندگي راه‌حل‌هاي خوبي پيدا كرد، خيلي افتضاح و وحشتناك مي‌شود.
10. با تنبلي و عدم تحرك، يا با خوشگذراني‌هاي منفعلانه و غيرمتعهدانه مي‌توان به شادي كامل دست يافت.

آلبرت اليس و رابرت هارپر معتقدند كه هر احساس و هيجان، از فكر و اعتقادي ذهني سرچشمه مي‌گيرد و هر انساني مي‌تواند با كمي دقت به اين ارتباط پي ببرد. در كتاب زندگي عاقلانه نمونه‌هاي نسبتاً جامعي از كشف اين ارتباط در افراد مختلف، كه در واقع مراجعان نويسندگان كتاب بوده‌اند، ذكر شده‌است.
مطالعه اين كتاب براي همه مفيد است، علي‌الخصوص كساني كه تجربه رواندرماني دارند.

۱۳۸۶ خرداد ۵, شنبه

من و نمايشگاه كتاب 86

از نمايشگاه كتاب امسال كه در مضرات آن بسيار نوشته‌اند، دو فايده بردم. گرچه از قديم‌الايام شاعر گفته‌است كه نابرده رنج، گنج ميسر نمي‌شود، مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد، همانطور كه رسم روزگار نو است، بي آنكه رنجي ببرم، بخت مرا يار شد و در آن آشوب تصادفاً به غرفه انتشارات رشد برخوردم. دو كتاب مفيد خريدم: "زندگي عاقلانه" و "ذهني كه خود را بازيافت".
چند روزي مي‌شود كه هر دوي آنها را خوانده‌ام. مي‌خواهم درباره‌شان بنويسم. به زودي...

۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

نشت نشا

به سفارش يكي از دوستان، كتابي خواندم از رضااميرخاني به نام نشت نشا. اميرخاني در اين كتاب به پديده‌اي مي‌پردازد كه فرار مغزها نام گرفته است. نثر كتاب همانند ديگر نوشته‌هاي رضا اميرخاني ساده و گيراست. اميرخاني با نگاهي انتقادي به سيستم آموزشي ايران،مي‌نگرد و پديده فرار مغزها را معلول طبيعي وضعيت اين سيستم مي‌داند. او مشكلات اين سيستم را در ايران درمقايسه با كشور موفقي چون آمريكا باز مي‌كند. سپس مفهوم بومي‌سازي علم و دانش را مطرح مي‌كند و آن را يگانه رمز موفقيت علمي و اقتصادي مي‌داند. او مي‌خواهد كه دانشگاه و دانشگاهي از مردم جدا نباشند. او علم بومي را براي پاسخگويي به سوالات زندگي مردم مي‌خواهد.
كتاب نشت نشا، كتابي كوتاه و خواندني است كه دغدغه‌هاي ذهني بسياري از دانشجويان و فارغ‌التحصيلان دانشگاه‌ها، علي الخصوص دانشگاه صنعتي شريف، را مطرح مي‌كند و گرچه در پايان كتاب عجولانه به ارائه راه حل پرداخته است، خواندن آن بر ايآنها كه مي‌روند و آنها كه مي‌مانند مفيد است.

۱۳۸۵ اسفند ۱۴, دوشنبه

فونت خط نستعليق

امروز يكي از دوستانم اين لينك را برايم فرستاده بود كه مولفه‌اي است كه با نصب آن مي‌توان روي آفيس فونت نستعليق داشت. مشاهده خط نستعليق آن هم روي مونيتور فرحبخش است.

پيري

گفته اند به پاي هم، ولي ما به دست هم پير شديم.

پي‌نوشت. اين را امروز از مجري راديو پيام شنيدم، و الا من كه هنوز جوانم و كسي را هم پير نكرده‌ام.

۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه

دو اتاق دارند با دو در

مدنی است که درگیر کارهای تسویه حساب با دانشگاه هستم و البته مشکلاتی هم دارم. یکی از مشکلاتم این است که استاد راهنمای بنده -که بسیار به امضایشان نیازمندم- معاون تحصیلات تکمیلی دانشگاه هستند و زمانهایی را در ساختمان تحصیلات تکمیلی می گذرانند. مشکل من این است که وقتی ایشان را در دانشکده جستجو می کنم، در دفترشان در تحصیلات تکمیلی هستند و وقتی به دفتر تحصیلات تکمیلی می روم در اتاقشان در دانشکده هستند!

ای کاش بتوانم ایشان را در میانه راه ملاقات کنم!

۱۳۸۵ دی ۱۲, سه‌شنبه

دخترم زن پدرم بود

پزشك قانوني به تيمارستان دولتي سركشي مي‌كرد. مردي را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلي باهوش مي‌آمد. او را پيش خواند و با كمال مهرباني پرسيد كه: شما را به چه علت به تيمارستان آورده‌اند؟ مرد در جواب گفت: آقاي دكتر! بنده زني گرفته‌ام كه دختر هجده‌ساله‌اي داشت. يك روز پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندي بعد دختر زن بنده كه زن پدرم بود پسري زاييد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود. اما در همان حال نوه زنم و از اينقرار نوه بنده هم مي‌شد و من پدر بزرگ برادر ناتني خود شده بودم. چندي بعد زن بنده هم زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتي كه پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود. از طرفي چون مادر فعلي من، يعني دختر زنم، خواهر پسرم مي‌شود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه من است! آقاي دكتر!‌ اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي‌شديد،‌ قطعا كارتان به تيمارستان مي‌كشيد.

پي نوشت. اين را امروز با e-mail گرفتم. گذاشتم اينجا، با اين اميد كه وبلاگ نوشتن از سر بگيرم.