۱۳۸۳ آذر ۲۶, پنجشنبه

شکاف نسلها (1)

يكي از سرگرمي‌هايم در حين مطالعه در كتابخانه‌هاي عمومي، درواقع كتابخانه‌هاي عمومي دانشگاه، خواندن يادداشت‌هايي است كه ديگراني چون من از سر دلتنگي، بي‌حوصلگي، بي‌قراري، شادي يا حتي بدون هيچ حسي، فقط از روي عادت روي ميزها نوشته‌اند. ميزهاي كتابخانه‌ها مثل ميزهاي كلاس‌ها پوشيده از كاريكارتورهاي استادان و دستيارانشان و ديگر دانشجوها نيست، پوشيده از نوشته‌هاي درسي كه احتمالاً با انگيزه‌ي شيطاني تقلب نوشته شده‌اند.
طبيعتاً، ميزهاي جايي مثل كتابخانه مركزي كه نسبت به كتابخانه‌هاي دانشكده‌ها قدمت بيشتري دارد و به تبع آن ميزهايش هم قديمي‌ترند، و هميشه پذيراي تعداد بيشتر و متنوع‌تري آدم بوده است، سرگرم‌كننده تر خواهد بود. ميزهاي آنجا پوشيده‌است از نوشته‌؛ گاه فقط يك اسم و گاه نوشته‌هايي كه حكايت مي‌كنند از يك تفكر يا يك احساس، نوشته‌هايي كه يك لحظه تنهايي يا يك لحظه با هم بودن را جاودانه مي‌كنند.

ششمين سالي است كه پشت اين ميزها مي نشينم و مي‌خوانم. چيزي كه توجهم را جلب مي‌كند، تفاوت نوع نوشته‌هايي است كه مي‌ديدم و مي‌بينم.
جملاتي آشنا مي‌ديدم از شعرها و ترانه‌هاي آشنا؛ جملاتي مي‌ديدم كه از يك حس آشنا مي‌گفتند بدون اينكه از اتفاق پشت آن حرفي به ميان آمده باشد.
جملاتي مي‌بينم كه كمتر رمزآلودند و به همان اندازه كمتر جذاب! و چقدر كم جمله مي‌بينم. چيزي كه فراوان است، اسم است و اسم، تاريخ است و تاريخ.

اين هم از مظاهر شكاف نسل‌هاست،شکافي كه روز به روز با سرعت بيشتري گسترش و عمق مي‌يابد.

هیچ نظری موجود نیست: