۱۳۸۳ اسفند ۲۴, دوشنبه

خودمحوری

از حسی نه چندان غریب نوشته است؛ البته کمی بیرحمانه یا متوقعانه... (و البته در پست بعدی از ناسپاسی خود ابراز پشیمانی کرده است.)
شاید خیلی از ما تناقضاتی اینچنینی در رفتار اطرافیانمان دیده باشیم...
با خودم فکر کردم، شاید آدمها بر پاره خطی باشند با این دو سر:
- کسانی که بر اساس اعتقادشان عمل می کنند.
- کسانی که به عملشان اعتقاد پیدا کرده اند.
به نظر می آید، کم باشند کسانی که در یکی از دو سر پاره خط هستند؛ علی الخصوص فکر می کنم تعداد کسانی که بر اساس اعتقادشان عمل می کنند، خیلی کم است... بماند که چه تعدادی از آدمها به چیزی اعتقاد دارند...
بیشتر آدمها بر پاره خط کوچکتری روی همان پاره خط نوسان می کنند؛ به نظر می آید، هر چه زمان به پیش می رود، هر چه فن آوری بیشتر وارد زندگی افراد می شود، هر چه نقش حقیقی و مجازی اطلاعات در زندگی آدمها پررنگ تر می شود، افراد به انتهای پاره خط اصلی نزدیک تر می شوند؛ یعنی آدمها هر چه بیشتر به عملشان معتقد می شوند...
قابل توجیه است:
در طول زمان، فن آوری با سرعتی روزافزون به پیش می رود و جلوه های هوس انگیزش را به انسانها نشان می دهد و آنها را به دنبال خود می کشاند... نیازآفرینی می کند و وجود نیاز، آدمها را به رفع نیاز برمی انگیزد... با فکر کردن به نیازها و تلاش برای رفع آنها، آدمها بر خود متمرکز می شوند... خودمحور و خودمحوربین می شوند.
عادت می کنند که با قطعیت از درستی اعتقاداتشان که تنها مرجع آن رفتار شخصی خودشان است، حرف بزنند و هر چه خارج از آن حیطه را محکوم کنند... رفتار دیگران را بیرحمانه نقد کنند، و وقتی پس از اندک زمانی همان رفتار از خودشان سر زد بگویند عقایدمان عوض شده است. جالب اینجاست که رفتارشان پس از تغییر عقیده و احساسی که نسبت به درستی عقاید جدیدشان دارند، با گذشته هیچ فرقی ندارد؛ یعنی ذره ای هم فکر نمی کنند ممکن است باز هم تغییر عقیده بدهند!

از طرفی، هر رور بیشتر از دیروز، موفقیت افراد به تواناییهای ارتباطی شان بستگی پیدا می کند و برای ایجاد یک شبکه ارتباطی خوب، لازم است که رفتار افراد انعطاف پذیری نسبتاً زیادی داشته باشد که این امر، عمل بر اساس یک چاچوب اعتقادی، اصلاً به چیزی غیر از خود اعتقاد داشتن را دشوار می کند.
تنوع رفتاری آدمها، شناختن آنها را دشوار می کند. عدم شناخت موجد احساس عدم امنیت می شود و نتیجه اینکه روابط انسانی ماشینی می شود؛ آدمها هم با استفاده از واسطهای کاربری (user interface) با هم تعامل می کنند و در این وضعیت احساس تنهایی می کنند؛ برای فرار از تنهایی، به خود پناه می برند... سعی می کنند خود را تقویت کنند، و از راههای تقویت خویشتن، تضعیف دیگران است!

برای موفقیت در موقعیتهای رقابتی گوناگون، افراد باید بتوانند خود را معرفی کنند، و خوب خود را معرفی کنند. این است که تواناییهای کلامی افراد بالا می رود، در حالیکه تحمل شنیدن چیزی غیر از صدای خود را از دست می دهند؛ یعنی دچار خودمحوربینی می شوند.

...
و این رشته سر دراز دارد!

پی نوشت:
(1) امیدوارم با ارائه این نظریات جهان شمول به خوبی ابراز وجود کرده باشم ;)
(2) مدتی است به رشته هایی برمی خورم که سر دزاز دارند!

هیچ نظری موجود نیست: