آهي در تك تك سلولهايم رخنه كردهاست كه هر چه ميكشمش بيرون نميآيد...
خستهام! انگاري سالهاست كه دويدهام... و احساس ميكنم كه سالهاي سال بايد بدوم... نميتوانم خستگي دركنم!
خدايا! صعب روزهايي هستند، اين روزها...
خستهام! انگاري سالهاست كه دويدهام... و احساس ميكنم كه سالهاي سال بايد بدوم... نميتوانم خستگي دركنم!
خدايا! صعب روزهايي هستند، اين روزها...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر