۱۳۸۳ بهمن ۲۱, چهارشنبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم...

نمی دونم که این شیطان از جون من چي ميخواد...
همین دو روز پیش از خونه بیرونش کردم! حالا هی پشت در میاد و در میزنه! صبح حواسم نبود در را باز کردم و او هم پرید تو! تا بفهمم چه بر سرم اومده یکی دو ساعت گذشت و تا باز هم موفق شدم بیرونش کنم، نزدیک غروب شده بود...
الان همه بدنم در اثر درگیری درد میکنه... ولی به هر حال خدا را شکر می کنم که کمکم کرد این بار هم از پسش بر بیام!
نمی دونم که این شیطان از جون من چي ميخواد... آخه چطوری حالیش کنم که آب من باهاش تو یه جوب نمیره؟! من آنقدر گناه کرده ام که دیگر به چون اویی نیاز ندارم! خودم یه جوری با خدا کنار میام... هیچ نیازی هم به او ندارم! اصلاً توی یه خونه دونفره که سه نفر جا نمیشن، علی الخصوص اگر نفر سوم شیطان باشد...
باید یه جورایی حالیش کنم! و البته قبل از اون باید یادم بمونه وقتی صدای در را می شنوم، از چشمی نگاه کنم و در را روی غریبه ها يا آشناهايي مثل شيطان باز نكنم!

هیچ نظری موجود نیست: