۱۳۸۳ بهمن ۲۱, چهارشنبه

...

راست می گوید...
درباره آن آدمها که روزگار را غریب کرده اند، فکر می کنم چنان در دنیای خود غرقند و چنان همه چیز را از دریچه تنگ نگاه خود می بینند که در برخورد با آنها به هیچ سلاحی نیاز نیست... چرا که در دنیای کوچکشان سلاح مفهومی ندارد! آنهم سلاحی که علیه آنها به کار گرفته شود!
کوچکترین غم من از یک رفتار خاص این دسته نیست! ولی گاهی از تعداد زیادشان غمگین می شوم...
نه قصد مبارزه با آنها را دارم و نه عذابشان را می خواهم که می دانم چقدر در عذابند و از خویشتن خود در فرار...
هیچوقت نتوانسته ام کمکی به شان بکنم که تنها ابزارم کلام بوده است و کلام من در دنیای آنها بی معناست...

بی توجهی رویکرد خوبی است در برخورد با این رفتارهای آنها... البته معتقدم این بی توجهی نباید منجر شود به فراموش کردن آنها که آنها همه جا حضور دارند و بر اجتماع تأثیرگذارند...

نه! به سلاحی نیاز نیست، که لعنت ابدی حق بر آنهاست:

بسم الله الرحمن الرحیم
ویل لکل همزة لمزة*
الذی جمع مالاً و عدده*
یحسب ان ماله اخلده*
کلا لینبذن فی الحطمة*
و ما ادراک ما الحطمة*
نار الله موقدة*
التی تطلع علی الافئدة*
انها علیهم موصدة*
فی عمد ممددة*
صدق الله العلی العظیم

به نام خدای بخشنده و مهربان
وای بر هر هرزه زبان عیبجو*
او که مالی گرد آورد و حساب آن را نگاه داشت*
می پندارد که داراییش او را جاودانه می سازد*
نه! چنین است که او را در حطمة اندازد*
و تو چه دانی که حطمة چیست*
آتش افروخته خداست*
که بر دلها غلبه می یابد*
و آنها را از هر سو در بر می گیرد*
در شعله های برافراشته*
راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ

پی نوشت:
(1)
شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند

(2)
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

هیچ نظری موجود نیست: