۱۳۸۵ اردیبهشت ۳۰, شنبه

دوغریب

"دوغریب" نام کتابی است که لحظاتی پیش آن را به پایان بردم! فریده گلبو، نویسند کتاب، زندگی دو خانواده ایرانی را در قالب نامه هایی که زنان خانواده ها به هم نوشته اند، تصویر کرده است.

فرزانه و مینو دو دوست تهرانی هستند، که بعد از انقلاب ایران و شروع جنگ به دلیل مهاجرت فرزانه به پاریس، از هم جدا می شوند. آن دو، گریزان از تنهایی،به نامه نگاری می آغازند. فرزانه ازغربت می نویسد و مینو از غریبی! فرزانه از زندگی متفاوت مغرب زمین می نویسد و مینو از شیوه های جدید زندگی در وطنی که در آن زندگی می کند. فرزانه می نویسد که نمی تواند یپذیرد که فرزندانش به سبک غربی زندگی کنند و مینو از تغییر استاندارهای اخلاقی می نویسد و ناتوانیش در پذیرفتن آنها. هر دو از بد شدن زندگی شان می نویسند و کم شدن احساس خوشبختی شان. هر دو از تجربه های تلخشان می گویند، و با ارزشمند تلقی کردن آنها به خود و دیگری امید می دهند. هر دو به طرز دردناکی امیدوارند!

بیان ادبی داستان قوی نیست و داستان از لحاظ منطقی مشکلاتی دارد. نثر نامه ها از سادگی نامه های خصوصی فاصله دارد و به تشبیه های ناشیانه آلوده شده است. در بعضی قسمت ها از مطالبی سخن به میان آمده که بیشتر از اینکه به محتوای داستان مربوط باشد، ابراز علم نویسنده کتاب را نشان می دهد! با تمام این حرفها جوهره اصلی داستان قابل تأمل است. اینکه چه بر سر نسل انقلاب آمد، و بعد چه بر سر نسل جنگ، برای من مهم است، چرا که پدر و مادرم از نسل انقلاب هستند و من و برادرم از نسل جنگ! زندگی ای که امروز می زییم، حاصل گذشته ای پر فراز و نشیب است.

فریده گلبو از نسلی گفته است که سوخت و نسل بعد از خود را سوزاند. از مردمی که مردمی از کف نهادند ، از آدمهایی که گرگ شدند، از عشقهایی که نابود شدند، از امیدهایی که نقش بر آب شدند، و از زندگی هایی که نومیدانه رها شدند، گفته است.

هیچ نظری موجود نیست: