۱۳۸۴ تیر ۱۲, یکشنبه

مسعود بهنود

نوشته بود: "دکتر مسعود بهنود"... با تعجب به خودم گفتم: "اِ... چه جالب! مسعود بهنود دکترا دارد!" و کنجکاو شدم که چه دکترایی؟... حدود ده سالی می شود که کم یا زیاد می شناسمش، نوشته هایش را می خوانم و با قلم شیرین داستان نویسی اش و البته بیان ساده و روشنگرش درتحلیلگری آشنا هستم... هیچوقت ندیده و نشنیده بودم که در مورد سوابق تحصیلی او سخنی به میان آمده باشد. دست به دامن Google شدم و رسیدم به اینجا و بعد هم به اینجا.
فکر کردم شاید این هم نمودی از مدرک گرایی باشد... برای نقل قول کردن از دیگران به دنبال مدرکشان می گردیم، حتی در مورد کسانی که چنان امتحان خود را خوب پس داده اند، که نمود مشک هستند که خود، می بوید...
بماند...

حالا که به اینجا رسیدم و از مسعود بهنود گفتم، اضافه می کنم که برایم خیلی جالب است که شخصی با روحی بدین بی قراری، چنین خط تعادل بپیماید و در گفتار و نوشتار متانت از کف ننهد.
البته این نظر شخصی من است...
این هم بماند...

پی نوشت.
در حین خواندن متن مصاحبه، وقتی رسیدم به قسمتی که از کلاس خبرنگاری صفا حائری گفته بود، به یاد کلاسهای دانشگاه افتادم و هم کلاسیهایی که همه چیز را می دانستند! و اصرار داشتند که به جهانیان اعلام کنند میزان داناییشان! معمولاً باعث می شدند که استاد از تشریح مسائل باز بماند، چرا که یا بحث منحرف می شد یا استاد اعتماد به نفس از کف می داد و مطالب را تا حد امکان خلاصه می کرد.
البته این را هم به یاد دارم که کیفیت بسیاری از کلاسهای حل تمرین که توسط هم کلاسیها یا سال بالایی ها اداره می شدند، از کلاسهای درس استادان بسیار بهتر بود.

هیچ نظری موجود نیست: