وقتی این وبلاگ را راه انداختم که وبلاگنویسی رو به فراگیر شدن گذاشته بود. پرشین بلاگ و بلاگ اسکای به فارسیزبانان خدمات وبلاگی ارائه میدادند و در بلاگ اسپات با اضافه کردن دوخط کد امکان فارسی نوشتن فراهم میشد. گمانم سه سالی از افتتاح اولین وبلاگ فارسی میگذشت که من هم به تبع برخی دوستانم شروع به نوشتن کردم.
قبل از اینجا در بلاگ اسکای وبلاگی داشتم با عنوان «آه». آه را از قصه آه زندهیاد صمد بهرنگی وام گرفته بودم. چند ماهی «آه کشیدم» و بعد به اینجا آمدم. نزدیک شش سال از آن روز میگذرد و من این مدت را بیشتر به ننوشتن سپری کردهام.
نوشتن حرفه من نیست، و من زمانی به نوشتن تمایل پیدا میکنم که غمگین باشم یا بسیار شاد. وقتی غمگین باشم، مینویسم و نوشتن تسکیندهنده است:نوشتن کمک میکند که افکار پراکنده آدمی دستهبندی شوند و دردهای درون مثل زخمی که دلمه میبندد رو به بهبود بگذارند. وقتی شاد باشم، مینویسم چرا که در درون خود نیازی دارم به تقسیم دانش و احساسات خوشایند با دیگران.
انسان موجودی اجتماعی است ، و شکلگیری اجتماع بر ارتباطات انسانی نهفته است. ابداع کلمه، نخستین گام انسان در ایجاد زیرساختهای فنآوری ارتباطات است.
کلمات مرهم اند، که با آنها احساسات خود را بیان میکنیم.
کلمات ارزشمند اند، که ابزار بیان و انتقال دانش هستند. گویندگان کلمات میمیرند اما کلماتشان میمانند. نوشتن، دانش را در طول زمان جاودانه کردهاست و میکند.
«جاودانگی» --چیزی که بشر زمان و انرژی گزافی را صرف به دست آوردن آن کردهاست-- در مقابل «فراموشی» و «نابودی» قرار دارد. آنان که نوشته اند و آنها که دربارهشان نوشته شدهاست، جاودانترین اند.
تا! نگویی سخنوران مردند
سربه آب سخن فروبردند
چون بری نام هر که را خواهی
سر برآرد ز آب چون ماهی
یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است، آن دگرهمه باد است
رودکی
در کنار جستجوی جاودانگی، آدمی همواره سودای قدرت در سر داشتهاست و به باور من قدرتمدی با جاودانگی در تعارض است. هر چه از پنهانتر از چشمها قدرتمندتر، و هر چه دورتر از کلمات، نهانتر. به باور من تاریخ از نامهای بسیاری از قدرتمندان دانا عاری است و همواره بودهاند کسانی که جنون شهرت آنها را به بازیکردن نقش قدرتمندان واداشته است گرچه در درون بسیار ضعیف بودهاند. و جبارین نادان خود را جاوانه میپندارند، گرچه با سد کردن جریان آزاد اطلاعات ناخودآگاه خلاف این هدف خود گام برمیدارند.