۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

داستان شغاد

گزارشي از راديو زمانه، داستان شغاد را به يادم آورد. نكته اي كه توجه ام را به خود جلب كرد، پديده برادركشي-- به صورتي آگاهانه-- بود.
برادري با مفهوم فيزيولوژيكي آن-- نه به معناي معنوي-- در فرهنگ ايراني جايگاه مهمي دارد. البته نمي دانم كه آيا اين جايگاه ريشه اسلامي دارد يا به قبل از آن برمي گردد. به طور كلي، "هم خوني" در فرهنگ شرقي جايگاه ويژه اي دارد.

در خانواده هسته اي، همواره از اعضاي خانواده خواسته مي شود كه به هر قيمتي ساختار خانواده را حفظ كنند؛ هميشه كوچكترها به اطاعت از بزرگترها و بزرگترها به گذشت از كوچكترها دعوت مي شوند، فارغ از اينكه توقع بزرگترها يا اشتباه كوچكترها از چه نوعي باشد.

هر از گاهي شخصيتي شيطاني در خانواده اي سر بر مي آورد و دست به عملي شنيع، چون قتل، ميزند؛ ولي اعضاي خوش طينت خانواده از عمل او مي گذرند چرا كه همخون ها اگر گوشت همديگر را بخورند، استخوان همديگر را دور نمي ريزند.
در داستان رستم و شغاد، شغاد ظلم مي كند و برادر با دست خود او را مجازات مي كند. بخشايشي در كار نيست...

۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه

روان‌شناسي اعتراض

شمار زیادی از افرادی كه دچار وسواس های فكری هستند، از ناتوانی خود در «دفاع از خویش» برای «نه گفتن» و «اعتراض» گله مندند. به همین خاطر بخشی از افكار ناخوشایند خود از جمله سرزنش درونی شان را به این موضوع نسبت می دهند.
آنها می گویند: در بسیاری از مواقعی كه در حالت رودربایستی قرار گرفته و نمی توانیم به تقاضاهای تحمیلی دوستان و خانواده «نه» بگوییم، فشار زیادی را تحمل می كنیم و از آن جا كه این نوع تقاضاهای غیرمنطقی و تحمیلی، بار كاری و گرفتاری زیادی را برای ما به وجود می آورد، فشار ناشی از انجام آن ما را به شدت عصبی می كند و آن وقت سرزنش از خود در قالب وسواس های فكری چرا، چطور و غیره شروع می شود!
ـ چرا پذیرفتم؟ من كه خودم این همه كار داشتم!
ـ چطور به آنها بفهمانم كه «این » وظیفه من نیست؟
ـ مگر من توقع نابجا از آنها دارم كه آنها در قبالش توقع دارند؟
ـ آخر چرا من؟ با وجود این همه آدم چرا یقه مرا گرفته؟
… و بالاخره تسلیم شده و تن به انجام كاری می دهند كه وظیفه آنها نیست.
ترس و كمرویی ، یكی از مهم ترین موانع روحی برای اعلام اعتراض و ابراز احساسات و خواسته های ما در مقابل خواسته ها و نظرات تحمیلی دیگران است.
شاید بعضی از شما نیز از آن گروه افرادی هستید كه در مقابل نظرات و خواسته های دیگران خیلی زود تسلیم می شوید و زمینه را برای سلطه جویی آنها فراهم می سازید! فقط به این خاطر كه نمی توانید اعتراض كنید. حتی وقتی اطرافیان و دوستان مسأله را عنوان می كنند، در پاسخ می گویید:
ـ من نمی خواهم كسی را از خود برنجانم!
ـ می ترسم اگر «نه» بگویم، مشكلی پیش بیاید!
ـ آخر، شما او را نمی شناسید! به محض مخالفت، رفتاری از او سر می زند كه به هیچ وجه نمی توان جلوی او را گرفت!؟
بعضی ها طوری رفتار می كنند كه انگار ما موظف به انجام كارها و یا خواسته های آنها هستیم! رفتار آنها نشان می دهد كه قصد سلطه جویی دارند. اما در عین حال خودشان حاضر نیستند برای دیگران قدمی بردارند و زیركانه از انجام چنین خواسته هایی طفره می روند.
ذهنیت كودكانه ای كه زمینه ساز این نوع سلطه جویی ها است چیزی شبیه به این است كه به خاطر دوستی و معاشرت با دیگران باید نیازهای آنها را پیش بینی كرد، نسبت به آن حساس بود و در همه حال آمادگی انجام خواسته های دیگران را داشت. اگر آن را درك نكردیم، لایق دوستی و معاشرت نیستیم!
این نمونه های سلطه جویانه را اغلب درمناسباتی كه همه روزه با دیگران دارید، مشاهده می كنید. اعضای خانواده، همكاران، همكلاسی ها، هم اتاقی ها و دیگران این باور را در سر پرورانده اند و چه بسا سعی كنند با یك نگاه دلخور، غضب آلود و حتی با سكوت خود، درصدد سلطه جویی برشما برآیند تا رفتارتان را مطابق میل آنها تغییر دهید تا خدای ناكرده از دست شما عصبانی و دلخور نشوند! در چنین وضعی ، اگر به این نوع رفتارها كه هرگونه حق اعتراض و تصمیم گیری را از شما سلب می كند، تن دهید، نه تنها از انجام كارهایی كه دوست دارید محروم می شوید، بلكه مجبور می شوید بر خلاف میل خود كار كنید.

اعتراض و بهداشت روانی
هریك از ما به عنوان پدر و مادر و یا هر عضو اجتماعی و خانوادگی لازم است به حق اعتراض، قاطعیت و تصمیم گیری نزدیكان و اطرافیان خود احترام بگذاریم و از فرهنگ قاطعیت و اعتراض جانبداری كنیم. بی توجهی دیگران به این حقوق ما را گرفتار جسمی مریض، روحی بیمار و روابطی ناسالم می كند. از این رو به خاطر حفظ بهداشت و سلامت روانی جامعه، دفاع از فرهنگ قاطعیت، وظیفه تك تك افراد آن جامعه است.

انتظارات بیجا
فكرش را بكنید. برای خودتان برنامه مهمی دارید كه مستلزم صرف وقت و انرژی خاصی است و باید در محدوده زمانی معینی، انجام پذیرد كه ناگهان سر و كله یكی از دوستان و یا اقوامی پیدا می شود كه اغلب بدون هماهنگی و در نظر گرفتن شرایط و وضع افراد، در زندگی دیگران سبز می شود و انتظارات نامعقولی دارند كه به دور از توان و تحمل و موقعیت مخاطب آنهاست.
ـ اگه می شه، فردا به جای من به فلان جا برو! من كاری دارم كه خودم نمی توانم بروم!
ـ راستی به فلانی گفتم فردا بیاد اداره شما، كارشو براش انجام بده!
ـ این را آوردم كه برام درستش كنی همین امروز لازمش دارم!
ـ اومدم با هم بریم خرید!
ـ اومدم فلان چیز را ازت قرض بگیرم!
ـ اومدم ماشینت رو بگیرم می خوام باهاش چندروزی برم سفر!
ـ اومدم خواهش كنم (نگو نمی تونم اگر خودت هم نمی تونی، كسی رو برام پیداكن! ) فردا ساعت ۹ بیایی محضر ضامن من بشی!
ـ یه كاری هست كه تو باید برام انجامش بدی.
و شاید حرف آخرش این باشد:
ـ اومدم روی سر تو خراب بشم!
شاید بعضی از شماها بگویید چه اشكالی داره هر كاری كه از دستم بربیاد برای دیگران انجام می دم! خرجي ندارد! ناسلامتی ما بنی آدمیم كه اعضای یك پیكرند!
این كه خیلی خوبه و جای تشكر داره! اما اگر این تقاضاها زود به زود و مرتب تكرار بشه چی؟
عده ای می گویند:
ـ بستگی داره كه چه چیز و چه كاری را از آدم بخواهند؟ اگر بتوانم انجام می دهم و اگر نتوانستم به راحتی «نه» می گویم و جان خودم را خلاص می كنم!
این یك جواب منطقی است و جای هیچگونه بحثی ندارد. اما گروهی دیگر می گویند:
ـ «من زیر هیچ شرایطی نمی توانم به دیگران «نه» بگویم.
و عده ای دیگر هم درگیر ترس، تردید و عذاب وجدان هستند و نمی دانند كه در چنین شرایطی چه باید بكنند؟

مرجع خیر بودن و كمك كردن به دیگران ، نه تنها اشكالی ندارد، بلكه رفتاری خوب و خداپسندانه است. اما این امر باید به گونه ای باشد كه مشكلات جانبی و بار اضافی خارج از حد توانایی طرف مقابل، برایش ایجاد نكند.» مخاطب این بحث كسانی هستند كه از «نه گفتن» و «اعتراض» دچار احساس گناه و هراس می شوند.

خانمی می گفت:
ـ من هر بار كه در چنین شرایطی قرار می گیرم بر سر دوراهی انتخاب واقع می شوم. از طرفی گاهی خواسته های اطرافیان به گونه ای است كه انجام آن از حد توان ، تحمل ، شرایط و وقت و زمانی كه باید به آن اختصاص دهم ،خارج است . گاهی نیز خودم از صمیم قلب مایل به انجام كارهای دیگران كه وظیفه من هم نیست، نیستم! در مواقعی نیز افرادی به این مسأله عادت می كنند و مرتباً از من می خواهند كه كارهایشان را به عهده بگیرم! درچنین شرایطی، وقتی «نه» می گویم، دچار عذاب وجدان می شوم و زمانی هم كه «بله» می گویم، از این كه قاطع نیستم و كاری به من تحمیل می شود، از خودم متنفر می شوم كه نمی توانم از حق خودم دفاع كنم!

سرزنش درونی و وسواس های فكری
تنفر از خود، سرزنش خود را نیز به دنبال دارد در اینجاست كه انسان با خودش تضاد پیدا می كند و گفت وگوها و پرسش های یك طرفه درونی شروع می شود. فرد سعی می كند خودش به آنها پاسخ دهد و این افكار وسواسی، به طور مرتب مشغله فكری او را تشكیل می دهد.
دختر جوانی می گفت:
ـ آنقدر فكرهای تكراری مختلف در مغزم نمایان می شود كه گاه بر اثر تراكم و فشار بیش از حد افكار، احساس می كنم سرم بزرگ شده و حتی سرم وزن پیدا كرده و سنگین می شود و به گردنم فشار می آورد. درعین حال فكر می كنم كه به زودی سرم منفجر خواهد شد.
اگرافكار، شكل مرضی پیدا كنند، خلاصی از دست آنها بسیار مشكل است. به نمونه ای از گفت وگوهای یك طرفه ذهنی توجه كنید:
- اگر «نه» بگویم، آیا دوستم دلخور نمی شود؟
- چرا شاید هم دلخور بشود. آن وقت چه اتفاقی می افتد؟
- حتماً میانه ما شكرآب خواهد شد!
- اگر پاسخ منفی بدهم ، آیا نخواهد گفت كه آدم خودخواهی هستم و یا بی معرفتم؟
- خب ، اگر قبول كنم و بله بگویم هم كه ناچار می شوم همیشه جور دیگران را بكشم و این جریمه و تاوانی است كه باید برای راضی نگه داشتن و زندگی كردن در كنار دیگران بپردازم! اه … آخر به من چه.
- آن وقت دیگران چه می گویند؟ آیا نمی گویند كه طرف «هالو» است؟
ـ آخ امان از دست دیگران، بابا، یكی به من بگه كه چیكار كنم؟

در واقع دلمان، چیزی را می خواهد و بعضی ها انتظار دیگری دارند واحساس گناه نیز سد راه تصمیم گیری برای انجام دادن یا ندادن كاری كه وظیفه ما نیست می شود و مرتب ما را زیر سؤال می برد و ایجاد اضطراب می كند. اما اگر از همان ابتدا با قاطعیت موضع خود را روشن كنیم كه این كار وظیفه ما هست و یا نیست؟ دچار چنین وضعی نمی شویم. ایرادی هم ندارد زیرا ما از حق خود دفاع كرده ایم. «نه گفتن» به دعوت ها و میهمانی هایی كه تمایل به صرف وقت و انرژی برای آن ندارید و عملاً برای شما مقدور نیست و نیز فعالیت های اجتماعی و برنامه های اضافی و كارهایی كه در حد توان شما نبوده و یا به هرعلتی برایتان مقدور نیست و مشكلاتی را برای شما به بار می آورد، مستلزم قاطعیت و احترام به خود و احساس حقانیت است.

آسیب شناسی اعتراض نكردن
قاطعیت و دفاع از حق خود، چارچوبی است كه مشاركت درست را در مناسبات انسانی تضمین می كند. رعایت حقوق قاطعیت اشخاص یعنی این كه كسی حق داشته باشد در مقابل انتظارات نابجای دیگران «نه» بگوید و دیگران نیز او را درك كنند و به «نه گفتن» او ایرادی نباشد.
بدون وجود یك چنین چارچوبی كه به هریك از ما امكان ابراز وجود و تصمیم گیری در مقابل دیگران می دهد، اعتماد و اطمینان جای خود را به سوءظن می دهدو دلسوزی به بدبینی مبدل می شود. نبود اعتراض و قاطعیت در مقابل سلطه جویی و ظلم، یكی از عوامل بسیار مهم بزهكاری ها، فحشا، انحرافات، تبعیض ها و بیماری های روانی و اثرات مترتب برآن مانند خودكشی و آدم كشی است و چه بسا طلاق ها، جدایی ها، فرارها، توطئه ها و از هم پاشیدگی های خانوادگی به دلیل نبود قاطعیت از روز اول زناشویی باشد.

«نه گفتن» گستاخی نیست
نه گفتن گستاخی نیست . استفاده از حق قاطعیت نوعی هنر است و نیاز به اندیشه، حوصله و آگاهی دارد.
روانشناسی اعتراض می گوید: قاطعیت و اعتراض ، خودخواهی و گستاخی نیست. پس وقتی كه قاطعانه عمل می كنید، احساس گناه نكنید. اعتراض درست موجب اعتماد به نفس می شود. پیدا كردن مهارت های كلامی مستدل و منطقی از اصول اولیه روانشناسی اعتراض است و كسانی می توانند قاطعانه «نه» بگویند كه دارای مهارت كلامی بوده و دیگران را در نپذیرفتن تقاضای آنها مجاب و قانع كنند.

هنگام «نه گفتن» احساس حقانیت كنید
احساس حقانیت، مقاومت افراد را در برابر خواسته های تحمیلی دیگران بالا می برد. راضی نگه داشتن دیگران حدودی دارد كه باید جهت و جانب آن روشن باشد تا بهداشت روانی افراد را به مخاطره نیندازد.

توضيح: متن بالا خلاصه اي است از كتاب «روان شناسي اعتراض»، نوشته "مانوئل جي. اسميت" كه آقاي "مهدي قراچه داغي" آن را به فارسي برگردانده است و موسسه "درسا" آن را منتشر كرده است.