۱۳۸۴ تیر ۷, سه‌شنبه

حیرت

عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه حال وصل کآخر
هم بر سر حال حیرت آمد
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم
آواز سوال حیرت آمد
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد
سرتا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حیرت آمد
«حافظ»
پی نوشت. حافظ حیران است. من چگونه نباشم؟!

هیچ نظری موجود نیست: