۱۳۸۴ خرداد ۹, دوشنبه

یک مقایسه

روزهای آخر ترم است و من و دوستان همکلاسی، در کلاسهای مختلف، به نوبت یا خارج از نوبت[!] درباره موضوعات از پیش تعیین کرده مان صحبت می کنیم. در بسیاری از ارئه ها شرکت نکرده ام، ولی گمان کنم
با توزیع خوبی صحبت های طیف های مختلف دوستان را شنیده ام. منظورم از طیف، طیف خیلی وسیعی نیست، بچه های کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر یا کارشناسی ریاضی یا علوم کامپیوتر خوانده اند، و یا مهندسی کامپیوتر و گاه برق و صنایع؛ یعنی یا بچه های علوم پایه از نوع ریاضی اش و یا بچه های فنی-مهندسی.
یک اختلاف کلی در نوع ارائه ای افراد این دو دسته دیدم که ظاهراً تصادفی نیست. بچه های ریاضی در برخورد با هر مسأله و برای توضیح هر مطلبی سریعاً دست به گچ می شوند... اما بچه های فنی معمولاً سعی می کنند با حرف و گفتگو به هدف برسند.

۱۳۸۴ خرداد ۲, دوشنبه

امروز دوم خرداد است

ای کاش می توانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند

ای کاش می توانستم
-یک لخظه می توانستم ای کاش-

بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند

ای کاش می توانستم

«احمد شاملو»

امروز دوم خرداد است، هشتمین دوم خرداد...
یارای گفتنم نیست از خاطره شوق عظیم دو خرداد سال 76 و حس غریبی که امروز دارم.
بگذارم دیگران بگویند...

۱۳۸۴ اردیبهشت ۳۱, شنبه

چه كسي مي‌خواهد من و تو ما نشویم؟!

(1)
"چه كسي مي‌خواهد
من و تو ما نشويم؟
خانه‌اش ويران باد!"

حمید مصدق*

(2)
چه كسي مي‌خواهد
من و تو ما نشويم؟
خانه‌اش ويران باد!
- حالا چرا این قدر خشن؟
گفتمانی...

(3)
چه كسي مي‌خواهد
من و تو ما نشويم؟
من راضيش مي‌كنم!

(4)
چه كسي مي‌خواهد
من و تو ما نشويم؟
الهي كه هيچوقت ايشان نشود!

توضیحات.
* با کفش های سابق** حمید آقای مصدق گامی برداشتم!
** چنان پایمان در کفش حمید آقای مصدق گیر بود که کفششان پاره شد! آخه اونم کفش بود من پا توش کرده بودم؟!!!

۱۳۸۴ اردیبهشت ۳۰, جمعه

!!!

هیچوقت نفهمیدم اشک آنروزش از شادی بود یا از غم!
:(

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

داد و بیداد از این روزگار!

داد و بیداد از این روزگار
ماهو دادن به شبهای تار (ماه را دادند به شبهای تار)
:(

پی نوشت.
هر بار که به تصنیف باران استاد گوش می کنم، این قطعه توجهم را به خود جلب می کند...
از خودم می پرسم: «واقعا؟ً» و بعد بدون اینکه جوابی بدهم به خودم، به خودم می گویم: «چه تلخ!»

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک...

(1)
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟!

(2)
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک
چون تو را نپسندد چرا دوا بکند؟!

(3)
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک
اینهمه درد را چون دوا بکند؟!

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک...

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

قضیه حمار!

رعایت نکردن "قضیه حمار قضیه حماری است در نوع خود!
(;

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

پسرا و دخترا چه جوری نيمرو درست مي كنن؟

دخترها:
۱- توی ماهيتابه روغن مي ريزن
۲- اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن مي كنن
۳- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه مي ريزن
۴- چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن
پسرها:
۱- توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
۲- توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
۳- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن
۴- توی ماهيتابه روغن ميريزن
۵- توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
۶- يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
۷- چند تا فحش ميدن
۸- دنبال كبريت ميگردن
۹- با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
۱۰- ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد!)
۱۱- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن
۱۲- تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
۱۳- چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن
۱۴- ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
۱۵- تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
۱۶- روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن
۱۷- تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن
۱۸- دنبال نمكدون ميگردن
۱۹- نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن
20- دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
21- نمكدون رو پر از نمك ميكنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
23- نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن
24- بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش ميدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن
26- توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
29- سريع برميگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن
31- ماهيتابه رو ميندازن توی سينك
32- دنبال ظرفهای مسی ميگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
34- چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
35- ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
36- چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
37- ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه
38- روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
39- چند تا فحش ميدن و بلند ميشن
40- نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن
41- قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
42- چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
43- با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
45- نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن
پی نوشت.
با تشکر از دوست عزیزم، شیوا، به خاطرe-mail بامزه اش

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

):

وقتی دستم به زنگ نمی رسید،
در می زدم
اکنون که دستم به زنگ می رسد،
دیگر دری نمانده است
...
):

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

یک دسته بندی

به نظر می رسد، می توان آدم ها از لحاظ نحوه تفکر و عمل، به چهار دسته منطقی تقسیم کرد:

1) کسانی که هم دودویی(صفر و یکی) فکر می کنند و هم دودویی عمل می کنند.
2) کسانی که دودویی فکر می کنند و فازی عمل می کنند.
3) کسانی که فازی فکر می کنند و دودویی عمل می کنند.
4) کسانی که هم فازی فکر می کنند و هم فازی عمل می کنند.

دسته اول قابل پیش بینی ترین افراد هستند.
دسته دوم غیرقابل پیش بینی ترین افراد هستند.بسیار دشوار است حدس زدن اینکه در ذهن این افراد چه می گذرد! معمولاً همه را راضی نگه می دارند، اما...
دسته سوم افرادی هستند که خوب فکر می کنند و قاطع عمل می کنند؛ معمولاً هم جاذبه دارند و هم دافعه!
دسته چهارم افرادی هستند با هوش اجتماعی بالا که این قابلیت را دارند که با هر نوع طرز تفکری ارتباط برقرار کنند.

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه